وطن دوستی در آموزه های اسلامی

ساخت وبلاگ

وطن دوستی در آموزه های اسلامی

وطن زادگاه و مکانی برای حفظ مال، ناموس، عزّت و شرف انسان است؛ و به همین جهت یکی از نشانه­های خردمندان، دلدادگى به وطن است.

عشق به وطن، مهم­ترین مبیّن و مظهر وابستگی انسان به وطنش محسوب می­شود. خداوند بزرگ، سرشت مردم جهان را با وطن­دوستى آمیخت و هر گروهى را به شهرى که دارند خشنود ساخت، و خاک و زمین آنان را در نظرشان محبوب کرد. البتّه خداوند، طبیعت‏ انسان­ها را گوناگون آفریده است ﴿وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً﴾‏ (نوح/ 14) و اگر این اختلاف طبایع در سرشت انسان­ها نبود، هر انسانی خواستار پرمحصول‏ترین شهرها و متعادل­ترین کشورها بود و اگر چنین بود مردم جهان براى به دست آوردن مراکز و شهرهاى پرمحصول، با یکدیگر کشمکش و نزاع داشتند (ابن الفقیه، 1416، ص487). اگر عشق به وطن نبود مناطق بد آب و هوا یا عادّی بکلّی ویران می­شد، زیرا کسی در آنجا سکنا نمی­گزید، بلکه به مناطق بهتر می‌رفت. لازمة این کار، متروکه ماندن و خراب شدن آبادی­ها و روستاهای دوردست و به هدر رفتن فواید فراوان است. زیرا در آنها معادن و منابع فراوانی است که در شهرهای بزرگ یافت نمی‌شود و انسان بدان نیاز دارد. به همین جهت، خداوند عشق به وطن را در دل مردم انداخته است ­ـ به طوری که هر کس وطن خود را بر مناطق دیگر ترجیح می‌دهد. روستاییان زمانی که به شهر می­آیند ماندن و خوابیدن در آنجا برایشان نامطلوب است، با وجود آنکه امکانات موجود در شهرها بسیار بیشتر است.

همة مخلوقات به جایی که در آن به دنیا آمده­اند علاقه دارند. عشق به وطن میلی طبیعی است که خداوند در بین مخلوقاتش قرار داده است تا آنجا که حیوانات نیز به وطن خود عشق می­ورزند. به عنوان نمونه، حیوانات اهلی به اصطبل خود، پرنده به لانة خود و وحوش بیابان به غارهای خود پناه می­برند. انسان نیز چنین است، هرچند نفع و روزی­اش در غیر وطن موجود باشد.

دوستی در اسلام

اسلام دین فطرت است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم﴾‏ (الروم/ 30): «روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسان­ها را بر آن آفریده؛ دگرگونى در آفرینش الهى نیست. این است آیین استوار.»

به همین جهت، محبّت به وطن که جزو طبیعت انسان و سرشت افراد و اجتماعات بشری قرار دارد مورد تأیید اسلام است. وطن در اسلام اهمّیت بسزایی دارد و میهن­دوستی، جنبة الهی و مفهومی مقدّس دارد. به همین دلیل از پیامبر (ص) روایت شده است: «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الإیمانِ» (حرّ عاملی، بی‌تا، ج1، ص11) (در مورد اعتبار این حدیث، ر.ک به ص30، پی­نوشت) این روایت، مبیّن رابطة ایمان و محلّ سکونت دایمی انسان است. رابطة وطن با ایمان شخص این است که هرگاه وطن به گونه­ای باشد که ایمان شخص طلب می­کند، مهر ورزیدن به چنین وطنی، بی‌شک جزو ایمان و از آثار آن می­باشد (عمید زنجانی، 1365، ص25).

امام علی­ (ع) نیز فرموده­اند: «عُمِّرَتِ الْبُلْدَانُ بِحُبِّ الْأَوْطَانِ» (حرّانی، 1404، ص207/ مجلسی، 1404، ج75، ص45): «شهرها با وطن­دوستى آباد می­گردند.» و نیز سه چیز را از نشانه‌های کرامت و بزرگواری انسان دانستند: گریه بر گذشت عمر، اشتیاق و علاقه به وطن و تلاش برای نگهداری دوستان قدیمی (که معمولاً در وطن برای انسان پیدا می‌شود): «مِنْ کَرَمِ الْمَرْءِ بُکَاؤُهُ عَلَی مَا مَضَی مِنْ زَمَانِهِ وَ حَنِینُهُ إِلَی أَوْطَانِهِ وَ حِفْظُهُ قَدِیمَ إِخْوَانِِهِ» (مجلسی، 1404، ج71، ص264/ مشکینی، 1424، ص284).

با همین مضمون، حدیث دیگری از ایشان روایت شده است: «مِنْ کَرَمِ الْمَرْءِ خَمْسُ خِصَالٍ مِلْکُهُ لِسَانَهُ وَ إِقْبَالُهُ عَلَی شَأنِهِ وَ بُکَاؤُهُ عَلَی مَا مَضَی مِنْ زَمَانِهِ وَ حِفْظُهُ لِقَدِیمِ إِخْوَانِهِ وَ حَنَّتُهُ إِلَی أَوْطَانِهِ» (کراجکی، 1394، ص50): «پنج ویژگی از نشانه­های بزرگواری انسان است: نگهداری زبان، به کار خود پرداختن (و عدم تجسّس در کار دیگران)، گریه بر گذشت عمر، نگه داشتن دوستان قدیمی و اشتیاق به وطن.»

دانشمندان و مفسّران اسلامی در شرعی بودن حُبّ وطن تردیدی نکرده­اند و با بسیاری از آیات و روایات آن را به اثبات رسانده­اند. به عنوان نمونه به برخورد پیامبر (ص) استناد کرده­اند که هرگاه از مسافرت باز می­گشتند به دیوارهای شهر مدینه می­نگریستند و شترشان را می‌خواباندند، و چنانچه سوار بر مرکب بودند به خاطر شدّت علاقه به شهر مدینه، آن را به حرکت در می­آوردند. (حرکت مرکب را تند می­کردند): «اِنَّ النَّبی کانَ اذا قَدِمَ مِن سَفَرٍ فَنَظَرَ اِلی جِدراتِ المَدینَةِ اَوضَعَ ناقَتَهُ وَ اِن کانَ علی دابَّةٍ حَرَّکَها مِن حُبِّها»(عسقلانی، بی­تا، ص493/ عینی، بی­تا، ج10، ص135/ بخاری، 1401، ج2، ص205). و برخی نیز اعلام ناراحتی پیامبر (ص) از ترک مکّه و رفتن به سوی مدینه (حقی بروسوی، بى­تا، ج‏3، ص436) و نیز وصیّت حضرت یوسف (ع) به قرار دادن تابوتش در کنار آرامگاه پدرانش (طبرسی، 1372، ج‏5، ص407) را دلیل بر مطلوبیّت حُبّ وطن دانسته­اند.

سیره علمای اسلام نیز مؤیّد محبوبیّت وطن از نگاه اسلامی است. امام خمینی(ره) می‌فرمایند: «اسلام ..... وطن را- آنجایى که زادگاه است- احترام مى‏گذارد» (امام خمینی، 1386، ج‏13، ص168). «من همیشه در فکر ایران و در فکر وطن خودم- قم- بودم» (همان، ج‏6، ص411).

آیات و روایات متعدّدی وجود دارد که مطلوبیّت مهرورزی و حُبّ وطن را بیان کرده و ترک وطن در مواقع خاص را گوشزد می­کند. این آیات و روایات به چند دسته تقسیم می‌شوند:

1) آیات و روایاتی که به علاقة پیامبر (ص) و مسلمانان به زادگاه­شان اشاره دارد.

یکی از آنها آیة ﴿إِنَّ الَّذی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ﴾(القصص/ 85) است که بیان می­کند: «همان کسی که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت (زادگاهت‏) بازمى‏گرداند!» این آیه، از جمله آیاتی است که تفسیر آن بدون توجّه به سبب نزول دشوار است. برخی، کلمة «معاد» را به معنای روز قیامت دانسته­اند و طبیعی است که در این صورت معنای واضحی از آیه به دست نمی­آید؛ زیرا ارتباط رستاخیز و فرض شدن قرآن معیّن نیست. امّا با توجّه به سبب نزولی که برای آن بیان شده، مفهوم صحیح آیه روشن می­گردد (غضنفری، 1384، ص152). هنگامی که پیامبر (ص) به مدینه هجرت کرد در راه به جُحفه (منطقه­ای میان مکّه و مدینه) رسید و مسیر رفتن به سمت مکّه را شناخت. مشتاق مکّه شد و زادگاه خود و پدرانش را به یاد آورد. پس جبرئیل نازل شد و فرمود: «أَتَشْتَاقُ إِلَی بَلَدِکَ وَ مَوْلِدِکَ؟ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ (ع) فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ﴾ یَعْنِی لَرَادُّکَ إِلَی مَکَّةَ» (فتال نیشابوری، بی­تا، ج2، ص406): «آیا مشتاق شهر و زادگاهت شده­ای؟ پیامبر (ص) فرمود: آری. جبرئیل فرمود: خداوند می­فرماید: همان کسی که قرآن را بر تو فرض و واجب کرد تو را به زادگاهت، مکّه، باز می­گرداند.» این روایت نشان می­دهد که پیامبر (ص) به زادگاه و وطن خویش علاقه داشته و در حالی که تنها چند روز بیشتر از خروجش از مکّه نگذشته بود، علاقة خود را به آن بیان داشته است. و این اوّلین بشارت از طرف خداوند برای ایشان بود و اوّلین خیر و برکتی بود که به واسطة هجرت به آن حضرت خبر داده شد ـ هجرتی که موجب فتح سرزمین­ها و ایمان بندگان و یاری دین خدا بود.

با توجّه به اینکه آیة مزبور پس از داستان هجرت حضرت موسی (ع) از مصر و برگشتن وی پس از بعثت مطرح شده، معنای وطن برای واژة معاد، بهترین و مناسب­ترین معنا است (طباطبایی، 1417، ج‏16، ص87). روایاتی که در تفسیر آیه آمده نیز آن را تأیید می‌کند. از سوی دیگر نکره به کار رفتن کلمه «معاد» برای آن است که به عظمت بازگشت پیامبر (ص) اشاره کند و بفهماند که این برگشتن قابل قیاس با بودن قبلی­ پیامبر (ص) در مکّه نیست و تاریخ هم این معنا را تأیید می­کند (طباطبایی، 1417، ج‏16، ص88/ مجلسی، 1404، ج17، ص196).

همچنین در احوال پیامبر (ص) نقل شده که کلمة «الوطن! الوطن!» را زیاد به کار می‌برده‌اند (ملاحویش، 1382، ج2، ص404).

حضرت فاطمه (س) راجع به پدر بزرگواراشان فرمودند: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) یَهْتَمُّ لِعَشَرَةِ أَشْیَاءَ فَآمَنَهُ اللَّهُ مِنْهَا وَ بَشَّرَهُ بِهَا لِفِرَاقِهِ وَطَنَهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ» (مجلسی، 1404، ج‏43، ص34) «رسول خدا دربارة ده موضوع نگران و اندیشناک بود و خداوند توانا او را آسوده خاطر ساخته و به امورى بشارت داد: یکی از آن موضوع­ها دورى آن حضرت از وطنش مکّه بود که خداوند به او وعدة بازگشت داد و فرمود: همان خدایی که قرآن را بر تو نازل کرده تو را به زادگاهت باز می­گرداند» (القصص/ 85).

همچنین نقل شده که پس از استقرار مسلمانان در مدینه و بیمار شدن عدّة زیادی از آنان و ابراز علاقه­شان به مکّه، پیامبر (ص) فرموده­اند: «اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَیْنَا الْمَدِینَةَ کَمَا حَبَّبْتَ إِلَیْنَا مَکَّةَ وَ صَحِّحْهَا لَنَا وَ بَارِکْ لَنَا فِی صَاعِهَا وَ مُدِّهَا وَ انْقُلْ حُمَّاهَا وَ وَبَاها إِلَی الْجُحْفَةِ» (صدوق، 1413، ج2، ص564/ مجلسی، 1404، ج18، ص9/ راوندی، 1409، ج1، ص49/ حرّ عاملی، 1409، ج14، ص348): «خدایا مدینه را برایمان دوست­داشتنی کن­ـ‌ همان‌گونه که مکّه را برایمان دوست ‌داشتنی نمودی­ـ و آن را برایمان سلامت بدار و صاع و مُدِّ[1] ما را پر برکت کن (غذاها را بر ما وسیع و پر برکت قرار بده) و وبا و بیماری را از این منطقه ببر و به بیابان جُحفه منتقل کن.»

روایات فراوانی از پیامبر (ص) راجع به اوصاف شهر مکّه نقل شده که عظمت و بزرگداشت این شهر را نشان می­دهد. وجود این روایات بیانگر این موضوع است که این شهر علاوه بر سوابق تاریخی آن، به عنوان وطن پیامبر (ص) مورد تمجید قرار گرفته است. به عنوان نمونه از عبدالله بن عبّاس نقل شده: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِمَکَّةَ مَا أَطْیَبَکِ مِنْ بَلْدَةٍ وَ أَحَبَّکِ إِلَیَّ لَوْ لَا أَنَّ قَوْمَکِ أَخْرَجُونِی مِنْکِ مَا خَرَجْتُ‏» (مجلسی، 1404، ج57، ص229): «رسول خدا (ص) خطاب به مکّه فرمودند: در جهان هیچ شهری را مانند تو (مکّه) دوست ندارم و اگر قوم تو (مردم مکّه) مرا بیرون نمی­کردند، هرگز به اختیار خود از تو خارج نمی‌شدم.» و در روایتی دیگر از ایشان آمده است: «مَا سَکَنْتُ غَیْرَکِ» (مجلسی، همانجا): «به جز تو (ای شهر مکّه) در جایی ساکن نمی­شدم.»

از ابن سابط نیز روایت شده است: «لَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اللَّه (ص) أَنْ یَنْطَلِقَ إِلَی الْمَدِینَةِ اسْتَلَمَ الْحَجَرَ وَ قَامَ وَسَطَ الْمَسْجِدِ وَ الْتَفَتَ إِلَی الْبَیْتِ فَقَالَ إِنِّی لَأَعْلَمُ مَا وَضَعَ اللَّهُ فِی الْأَرْضِ بَیْتاً أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْکَ وَ مَا فِی الْأَرْضِ بَلَدٌ أحَبَّ إِلَیْهِ مِنْکَ وَ مَا خَرَجْتُ عَنْکَ رَغْبَةً وَ لَکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا هُمْ أَخْرَجُونِی» (مجلسی، همانجا): «هنگامی که پیامبر (ص) می­خواست به سوی مدینه برود، حجرالاسود را لمس کرد و وسط مسجدالحرام ایستاد و به خانة خدا ­نگریست. سپس فرمود: من می­دانم که خداوند در زمین خانه­ای دوست­داشتنی­تر از تو ایجاد نکرد و در روی زمین جایی بهتر از تو نیست. من به اختیار خود از تو بیرون نرفتم، و لیکن کافران مرا بیرون کردند.»

پیامبر (ص) با یادآوری اوصاف نیکوی شهر مکّه، ناراحت و گریان می‌شد که این موضوع نشانگر اشتیاق و مهرورزی آن حضرت به وطن اوست. نقل شده که ابان بن سعید برای رسیدن به حضور رسول خدا (ص) از مکّه به مدینه آمد. پیامبر (ص) از او پرسید: «یَا أَبَانُ کَیْفَ تَرَکْتَ أَهْلَ مَکَّةَ؟ فَقَالَ تَرَکْتُهُمْ وَ قَدْ جِِیدُوا وَ تَرَکْتُ الْإِذْخِرَ وَ قَدْ أَعْذَقَ وَ تَرَکْتُ الثُّمَامَ وَ قَدْ خَاصَ فَاغْرَوْرَقَتْ عَیْنَا رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ صَحْبِهِ» (ورام، بی­تا، ج‏1، ص38) «ای ابان! مردم مکّه را در چه حال ترک گفتى؟ عرض کرد: آنان را ترک کردم در حالی که باران بر آنان باریده بود و گیاه اِذخر (نوعی گیاه خوشبو است) به بار نشسته بود و گیاه ثُمام (نوعی گیاه است) برگ کرده بود! چشمان پیامبر (ص) و یارانش با شنیدن این سخنان پر از اشک شد.»

از این حدیث استفاده می‌شود که پیامبر (ص) پس از هجرت، با یادآوری اوصاف نیکوی شهر مکّه که وطن ایشان بود، ناراحت می­شد. و این موضوع نشانة اشتیاق و مهرورزی پیامبر (ص) به وطن است.

قرآن، در آیاتی به زادگاه پیامبر اسلام (ص) سوگند می­خورد: ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ (البلد/ 1و2): «سوگند به این شهر (مکّه) و حال آنکه تو در این شهر جاى دارى.»

‏منظور از «هذَا الْبَلَدِ» مکّه است. مکّه به خاطر اقامت و تولّد حضرت محمّد (ص) در آن، شرافت یافته است (طباطبایی، 1417، ج‏20، ص289). گرچه در این آیات نام مکّه صریحاً نیامده است، ولى با توجّه به مکّى بودن سوره و اهمیّت فوق­العادة این شهر مقدّس، مشخّص می­شود که منظور همان مکّه است (مکارم شیرازی، 1374، ج‏27، ص7).

جملة ﴿وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَد﴾ دلالت بر این دارد که مکّه مکّرمه به خاطر وجود پر فیض و پر برکت پیامبر (ص) چنان عظمتى به خود گرفته که شایستة این سوگند شده است. حقیقت آن است که ارزش سرزمین­ها به ارزش انسان­هاى مقیم در آنهاست، ارزش شهر مکّه (گذشته از سوابق تاریخى خاصّ آن) به سبب وجود بندة خاصّ خدا حضرت محمّد (ص) است (مکارم شیرازی، 1374، ج‏27، ص7).

پیامبر اکرم (ص) در جریان فتح مکّه و پس از فتح، زمانی که شنید انصار نگران هستند و با هم زمزمه می­کردند و می­گفتند: پیامبر به وطن خود علاقه‌مند است و نسبت به خانواده و اقوامش لطف و مهربانی دارد (و ممکن است عشق به وطن او را در مکّه نگه دارد)، به آنها فرمود: نه؛ من بنده­ و رسول خدا هستم و به سوی شما هجرت کردم. زندگی­ام با شما و مرگم با شماست. در این حال، انصار گریستند و گفتند: والله یا رسول الله! ما این سخن را نگفتیم مگر به خاطر عشقی که به خدا و رسول داریم: «قال (ص): یا مَعْشَرَ الأنْصارِ! قالوا: لَبَّیْکَ یا رَسولَ اللهِ! قالَ: قُلْتُمْ: امّا الرَّجُلُ فَأدْرَکَتْهُ رَغْبَةٌ فی قَرْیَتِهِ وَ رَأفَةٌ بِعَشیرَتِهِ، قالوا: قَدْ قُلْنا ذاکَ یا رَسُولَ اللهِ، قالَ: فما أسَمّی إذاً، قالَ: کَلّا إنّی عَبْدُ اللهِ وَ رَسولُهُ، هاجَرْتُ إلَیْکُمْ، الْمَحْیا مَحْیاکُمْ وَ الْمَماتُ مَماتُکُمْ، قالَ: فَأقْبَلُوا إلَیْهِ یَبْکونَ وَ یَقُولُونَ: وَاللهِ یا رسولَ اللهِ! ما قُلْنا الَّذی قُلْنا إلَّا الضَّنُّ بِاللهِ وَ رَسولِهِ» (ابن أبی شیبه، 1409، ج7، ص543) اینکه پیامبر (ص) سخن آنان را که گفته بودند پیامبر به وطنش علاقه دارد رد نکرد نشانة آن است که او به وطن خویش علاقه داشته است و با گفتن جملة «زندگی­ام با شما و مرگم با شماست.» خیالشان را راحت کرد که تا آخر عمر در کنار آنان خواهد ماند.

2) آیات و روایاتی که به موضوع اخراج پیامبر (ص) و مسلمانان از وطنشان می­پردازد و اخراج کنندگان را نکوهش می­کند. به طور مثال آیة: ﴿وَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتی‏ أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ﴾ (محمّد/ 13) «و بسا شهرها که نیرومندتر از آن شهرى بود که تو را [از خود] بیرون راند، که ما هلاکشان کردیم و براى آنها یار [و یاورى‏] نبود.»

منظور از قریه­ای که پیامبر (ص) را از آنجا بیرون کردند همان مکّه است (سبزواری، 1419، ص513/ ابن عجیبه، 1419، ج‏5، ص362). این آیه قلب پیامبر (ص) را تقویت و اهل مکّه را تهدید و تحقیر می­کند. مفسّران در تفسیر این آیه، به سخن پیامبر (ص) خطاب به مکّه: «مَا أَطْیَبَکِ مِنْ بَلْدَةٍ وَ أَحَبَّکِ إِلَیَّ» (مجلسی، 1404، ج57، ص229) و نیز «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الإیمانِ» (حرّ عاملی، بی­تا، ج1، ص11) اشاره کرده‌اند (کاشانى، 1336، ج‏8، ص343) که دلالت بر مطلوبیّت حُبّ وطن می­کند.

در این­باره از امام حسن مجتبی (ع) روایت شده است: «لَمَّا بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً (ص) بِمَکَّةَ وَ أَظْهَرَ بِهَا دَعْوَتَهُ، ... سَعَوْا فِی خَرَابِ الْمَسَاجِدِ کانَتْ لِقَوْمٍ مِنْ خِیَارِ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ... فَسَعَی هَؤُلَاءِ الْمُشْرِکُونَ فِی خَرَابِهَا، وَ أَذَی مُحَمَّدٍ (ص) وَ سَائِرِ أَصْحَابِهِ وَ أَلْجَئُوهُ إِلَی الْخُرُوجِ مِنْ مَکَّةَ نَحْوَ الْمَدِینَةِ الْتَفَتَ خَلْفَهُ إِلَیْهَا وَ قَالَ: اللَّهُ یَعْلَمُ أَنَّنِی أُحِبُّکِ وَ لَوْ لَا أَنَّ أَهْلَکِ أَخْرَجُونِی عَنْکِ لَمَا آثَرْتُ عَلَیْکِ بَلَداً وَ لَا ابْتَغَیْتُ عَلَیْکِ بَدَلًا وَ إِنِّی لَمُغْتَمٌّ عَلَی مُفَارَقَتِکِ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا مُحَمَّدُ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی یَقْرَئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ سَنَرُدُّکَ إِلَی هَذَا الْبَلَدِ ظَافِراً غَانِماً سَالِماً قَادِراً قَاهِراً وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ﴾ یَعْنِی إِلَی مَکَّة» (مجلسی، 1404، ج21، ص121/ نوری، 1408، ج9، ص345): «هنگامی که خدا پیامبر (ص) را در مکّه مبعوث کرد و دعوت خود را علنی کرد... کفّار شروع به خراب کردن مساجدی کردند که گروهی از بهترین یاران پیامبر (ص) ساخته بودند... پس مشرکان در راه تخریب مساجد و اذیّت پیامبر (ص) و سایر یارانش تلاش و او را مجبور به خروج از مکّه و رفتن به سمت مدینه کردند. پیامبر (ص) به پشت سر خود نگاه کرد و (خطاب به مکّه) فرمود: خدا می­داند که من تو (ای شهر مکّه) را دوست دارم و اگر اهل تو (مردم مکّه) مرا از تو اخراج نمی­کردند هیچ منطقه­ای را بر تو برتری نمی­دادم و با تو عوض نمی­کردم و من به خاطر جدایی از تو غمناکم. خداوند به پیامبر (ص) وحی کرد: ای محمّد، خداوند والا مرتبه به تو سلام می‌رساند و می­فرماید: ما بزودی، تو را به این شهر با پیروزی و گرفتن غنایم در حالت سلامتی و قدرت و برتری (سیاسی و نظامی) برمی­گردانیم. و این است سخن خداوند که فرمود: کسی که قرآن را بر تو نازل کرد تو را به معاد یعنی به وطنت مکّه باز می­گرداند.»

بنابراین، پیامبر (ص) با میل و رغبت خود مکّه را ترک نکرد؛ بلکه این کار را بناچار انجام داد و هنگامى که از مکّه بیرون مى‏شد، دل مبارکش در گرو آن شهر بود، مُنتها به سبب نامردمى‏هاى آن قوم که سدّى در راه انتشار اسلام بودند، مجبور به این مهاجرت شد (جعفری، 1376، ج2، ص536).

آیات: ﴿... وَإِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ...﴾ (البقره/ 217): «و بیرون راندنِ اهل آن از آنجا، نزد خدا [گناهی‏] بزرگتر، و فتنه (شرک‏) از کشتار بزرگتر است.» و ‌﴿أَ‌لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾ (التوبه/ 13): «چرا با گروهی که سوگندهای خود را شکستند و بر آن شدند که فرستاده [خدا] را بیرون کنند، و آنان بودند که نخستین ‏بار (جنگ را) با شما آغاز کردند، نمی­‏جنگید؟ آیا از آنان می­‏ترسید؟ با اینکه اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید.» و آیة: ﴿وَإِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْها وَإِذاً لایَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاَّ قَلِیلاً﴾ (الإسراء/ 76): «و چیزی نمانده بود که تو را از این سرزمین برکَنَند تا تو را از آنجا بیرون سازند و در آن صورت، آنان [هم‏] پس از تو جز [زمان‏] اندکی نمی­‏ماندند.» نیز راجع به اخراج پیامبر (ص) و مؤمنان است، که مطلوبیّت حُبّ وطن و اهمیّت آن را نشان می­دهد.

3) وجود آیات و روایاتی که از لزوم دفاع از وطن و مشروعیّت آن سخن می­گویند نشان می­دهد که وطن سرمایه­ای ارزشمند است و دفاع از آن ضروری است. با توجّه به آنکه اغلب جنگ‌های مسلمانان در جهت دفاع از سرزمین­های اسلامی بوده، این نوع آیات و روایات در کنار لزوم مهر و حُبّ نسبت به دین اسلام، به نوعی مطلوبیّت مهر و حُبّ وطن را نتیجه می‌دهند.

سخن حضرت علی (ع) در خطبة جهادیّه دربارة مذمّت از قومی که در خانه­هایشان با آنها به جنگ می­پردازند و اظهار ناراحتی ایشان از اشغال شهر انبار توسّط دشمن، مؤیّد این مدّعاست: «فَوَ اللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا...» (کلینی، 1365، ج5، ص5/ نهج البلاغه، 1414، ص69/ مفید، 1413، ج‏1، ص281/ مشکینی، 1424، ص140): «به خدا سوگند، با مردمی در آستانة خانه­شان نجنگیدند، جز اینکه جامة خواری بر آنان پوشیدند.»

برای آزادی وطن از دست متجاوزان، مبارزه لازم است و این دفاع امری جایز و مشروع می‌باشد: ﴿أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَواتٌ وَمَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ﴾ (الحج/ 39 و40): «به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازة جهاد داده شده است؛ چرا که مورد ستم قرار گرفته‏اند و خدا بر یارى آنهاآنها تواناست. همانانآنها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اینکه مى‏گفتند: پروردگار ما، خداى یکتاست! و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیلة بعضى دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه‏ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مى‏شود، ویران مى‏گردد و خداوند کسانى که او را یارى کنند یارى مى‏کند. خداوند قوى و شکست‏ناپذیر است.»

با توجّه به این آیه، آوارگى از وطن، روشن‏ترین نمونة مظلومیّت است و مظلومانی که از وطن خود رانده شوند، مجازند با دشمنان و متجاوزان جهاد کنند. مبارزه کردن با سلب‌کنندگان آزادیِ انسان در انتخاب مسکن، امری پسندیده است و خداوند، مدافع و حامی و یاور کسانی است که به ظلم از دیارشان اخراج شدند.

4) آیات و روایاتی که بیان می­کند بسیاری از افراد به ناحق از وطن خود رانده شدند و یا به اخراج از وطن تهدید شدند. وطن از بزرگترین دارایی­های انسان محسوب شده است، که کافران زورگو با تهدید به اخراج کردن پیامبران، آنها را از حقّ طبیعی خود محروم می­کردند. اخراج از وطن، تهدیدی بود که نسبت به پیامبران صورت گرفت. آیة ﴿وَقالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی‏ مِلَّتِنا فَأَوْحی‏ إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمینَ﴾ (ابراهیم/ 13) به بیان این موضوع پرداخته و می­فرماید: «و کسانى که کافر شدند، به پیامبرانشان گفتند: شما را از سرزمین خودمان بیرون خواهیم کرد مگر اینکه به کیش ما بازگردید. پس پروردگارشان به آنان وحى کرد که حتماً ستمگران را هلاک خواهیم کرد.»

اشراف سرکش و زورمند قوم شعیب وی را تهدید کردند و گفتند: اى شعیب، سوگند می‌خوریم که قطعاً، هم خودت و هم کسانى را که به تو ایمان آورده‏اند از قریه و محیط خویش خواهیم راند­ ـ مگر آنکه به آیین ما برگردید. شعیب پاسخ داد: و هر چند از آن کراهت داشته باشیم؟ ﴿قالَ الْمَلَأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی‏ مِلَّتِنا قالَ أَوَ لَوْ کُنَّا کارِهینَ﴾ (الأعراف/ 88).

این آیه نیز از قوّت و ریشه­دار بودن حُبّ وطن سخن می­گوید. البتّه، وطن‌دوستی در برابر ایمان و عقیده تاب تحمّل ندارد و مغلوب می­شود، هر چند که این آیه، حُبّ وطن را به عنوان میلی قدرتمند عرضه می­کند.

حضرت یوسف (ع) نیز گرفتار توطئة برادرانش شد و از وطن خویش آواره گردید. برادران حضرت یوسف (ع) تصمیم گرفتند او را از محیط زندگى و وطن مألوف خود دور کنند به طوری که کاملاً از ارتباط با خانوادة خود جدا گردد (مصطفوی، 1380، ج11، ص351): ﴿اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ...﴾ (یوسف/ 9) برادران گفتند: «یوسف را بکشید یا او را به سرزمین دوردستى بیفکنید تا توجّه پدر، فقط به شما باشد... .»

این آیه، مبیّن این موضوع است که هر انسانی ممکن است در وطنش دارای امکانات، مزایا و منافعی باشد که در غیر وطن یافت نخواهد شد و این امر موجب دلبستگی بیشتر شخص به زادگاهش می­گردد.

همچنین، تعدادی از آیات قرآن به موضوع اخراج حضرت لوط (ع) اختصاص دارد؛ از جمله: ﴿وَلُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ وَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ﴾ (الأعراف/ 80-82): «و لوط را [فرستادیم‏] هنگامی که به قوم خود گفت: آیا آن کار زشت (ی‏) را مرتکب می­‏شوید، که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است؟ شما از روى شهوت، به جای زنان با مردان در می­‏آمیزید، آری، شما گروهی تجاوزکارید. ولى پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: آنان را از شهرتان بیرون کنید؛ زیرا آنان کسانى‏اند که به پاکی تظاهر می­‏کنند.» و ﴿وَلُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ﴾ (النمل/ 54-56): «و (یاد کن) لوط را که چون به قوم خود گفت: آیا دیده و دانسته مرتکب عمل ناشایست (لواط) می­‏شوید؟ آیا شما به جای زنان، از روی شهوت با مردها در می­‏آمیزید؟ (نه؛) بلکه شما مردمی جهالت‏پیشه‏اید. و(لى‏) پاسخ قومش غیر از این نبود که گفتند: «خاندان لوط را از شهرتان بیرون کنید که آنها مردمی هستند که به پاکی تظاهر می‌‏نمایند.» از این آیه استفاده می‌شود که حضرت لوط (ع) به دلیل پاکدامنی‌اش به اخراج از وطن خویش تهدید شد که این نشانة محبوبیّت وطن است.

5) دستة دیگر، آیات و روایات زیادی است که به صورت امر و دستور، ترک وطن را در مواقع لازم بیان کرده و مهاجرت از آن را مطلوب معرّفی می­کند. خداوند مهاجرانی را که از مکّه به قصد مدینه هجرت کردند تمجید می­کند؛ زیرا آنها با ترک وطن، فداکاری بزرگی کردند: ﴿لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَأَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْواناً وَیَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾ (الحشر/ 8): «این اموال براى فقیران مهاجرى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند در حالى که فضل الهى و رضاى او را مى‏طلبند و خدا و رسولش را یارى مى‏کنند و آنها راستگویانند.»

بنای فطرت بر این است که انسان دوست­دار وطنش باشد. هرگاه انسان به فطرت سلیم و طبعیت حقیقی­اش که خداوند او را بر آن اساس آفریده باز گردد، درمی­یابد که در احساس و عواطفش محبّت به وطن وجود دارد، وطنی که از نعمت­هایش بهره می­گیرد. امّا در صورت ضرورت، باید وطن را ترک و هجرت کند.

آیة﴿إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَساءَتْ مَصیراً﴾ (النساء/ 97): «کسانى که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بودید؟ گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها [فرشتگان‏] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها جایگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدی دارند.» صریحاً بیان می­کند یکی از سؤالاتی که ملائکه در هنگام مرگ از شخص محتضر می­پرسند و جواب می‌شنوند دربارة هجرت از وطن است و کسانی را که در وطن مظلوم شده و توانایی مهاجرت داشته­اند ولی مهاجرت نکرده­اند توبیخ نموده بلکه از آن جهت که وعدة آتش دوزخ به آنان داده شده است مرتکب گناه کبیره گشته­اند.

در آیة ﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَأُوذُوا فی‏ سَبیلی‏ وَقاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ﴾ (آل عمران/ 195): «پس گناهان کسانى را که هجرت کردند و از وطن­هایشان رانده شده‏اند و در راه من آزار دیده‏اند و جنگیده‏اند و کشته شده‏اند، مى‏زدایم و آنان را در بهشت‌هایى که در آن نهرها جارى است داخل مى‏کنم. این پاداشى است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست.» اخراج مؤمنان از اوطانشان اذیّت و آزار تلقّی شده است. از سوی دیگر در این آیه از هجرت سخن گفته شده که در مقابل حُبّ وطن که میل ذاتی انسان است، برای انسان سخت و دشوار می­باشد.

6) گروهی از آیات، علاقه به وطن را به نحو اشاره و ضمنی بیان و تأیید می­نماید:

-‌ ﴿إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ (المائده/ 33): «کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمى‏خیزند، و اقدام به فساد در روى زمین مى‏کنند فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست و پاى آنها، به عکس یکدیگر، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایى آنها در دنیاست و در آخرت، مجازات عظیمى دارند.»

این آیه بیان می­کند که تبعید و دور شدن از وطن، مانند قتل و به دار آویختن است که کیفری سخت و طاقت فرسا محسوب می­گردد. این موضوع نشانة محبوبیّت وطن و تعلّق ‌خاطر انسان به آن است.

-‌ ‌﴿وَإِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ... وَلا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾(البقره/ 84): «و هنگامى که از شما پیمان گرفتیم که... یکدیگر را از سرزمین خود، بیرون نکنید. سپس شما اقرار کردید (و بر این پیمان) گواه بودید.»

- ﴿أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلی‏ نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ...﴾ (الحج/ 39 و40): «به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازة جهاد داده شده است، چرا که مورد ستم قرار گرفته‏اند و خدا بر یارى آنها تواناست، همان­ها که از وطنشان، بناحق، رانده شدند، جز اینکه مى‏گفتند: «پروردگار ما، خداى یکتاست!»

-‌ ﴿... قالُوا وَما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا...﴾ (البقره/ 246): «گفتند: چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم­ـ در حالى که از وطن و فرزندانمان رانده شده‏ایم؟ (و شهرهاى ما به وسیلة دشمن اشغال، و فرزندان ما اسیر شده‏اند؟)»

این آیات، دوری از وطن را ریاضتی سخت معرّفی نموده و عشق به وطن را امری طبیعی دانسته است.

7) گروه دیگری از آیات و روایات، محبوبیّت وطن را به طور مستقیم، نشان می­دهند و دلالت دارند که انسان به محل سکونت و زندگانی خویش علاقه و دلبستگی دارد: ﴿قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ‌أَبْناؤُکُمْ وَإِخْوانُکُمْ وَأَزْواجُکُمْ وَعَشیرَتُکُمْ وَأَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ‌مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهادٍ فی‏ سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ‌اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین﴾ (التوبه/ 24): «بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفة شما، و اموالى که به دست آورده‏اید، و تجارتى که از کساد‌ شدنش مى‏ترسید، و خانه‌هایى که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب­تر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمى‏کند.»

حضرت علی (ع) در خطبه­ای، اصحاب خود را به جنگیدن تشویق می­کند و راجع به وابستگی آنان به وطن­هایشان می­فرماید: «... الْیَوْمَ تُبْلَی الْأَخْبَارُ وَاللَّهِ لَأَنَا أَشْوَقُ إِلَی لِقَائِهِمْ مِنْهُمْ إِلَی دِیَارِهِم» (نهج البلاغه، 1414، خطبة 124، ص181): «امروز، ادّعاها و اظهارات شما (در مورد ایمان و شجاعتتان) مورد آزمایش قرار می‌گیرد. سوگند به خدا، اشتیاق من به ملاقات با دشمنان از اشتیاق آنها برای بازگشت به خانه­ها و وطن­هایشان بیشتر است.»

8) در برخی از آیات، بین دوست داشتن وطن با دوست داشتن جان مقارنه شده است: ﴿وَ‌لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلیلٌ مِنْهُمْ وَ‌لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ‌أَشَدَّ تَثْبیتاً﴾ (النساء/ 66): «و اگر به آنان دستور مى‏دادیم یکدیگر را به قتل برسانید و یا از وطن خود، بیرون روید، تنها عدّة کمى از آنها عمل مى‏کردند و اگر اندرزهایى را که به آنان داده مى‏شد انجام مى‏دادند، براى آنها بهتر بود و موجب تقویت ایمانشان مى‏شد.»

با توجّه به مفهومی که برای آیه بیان شده، آیه صراحت دارد بر اینکه تعلّقِ ‌خاطر افراد به وطن­هایشان در جان آنها ریشه دارد. از همین رو، از برخی از صحابه چون عمّار بن یاسر، عبد‌الله بن مسعود، ثابت بن قیس و... نقل شده که گفته­اند: «لَو أَنَّ اللّهَ أَمَرَنا أَن نَقْتُلَ أَنفُسَنا أو نَخْرُجَ مِنْ دِیارِنا لَفَعَلَنا» (زحیلی، 1422، ج‏1، ص342): «اگر خدا به ما امر می­کرد خودمان را بکشیم یا از دیارمان خارج شویم، چنین می‌کردیم.»

در روایات نیز دوری از وطن با مرگ یکسان دانسته شده است: «الِاغْتِرَابُ أَحَدُ الشِّتَاتَیْنِ» (آمدی، 1366، ص335‏/ خوانساری، 1366، ج‏2، ص14): «رفتن از وطن یکى از دو پراکندگى است.» پراکندگى از دوستان با رفتن از وطن، حکم پراکندگى با مرگ را دارد و به منزلة آن است (خوانساری، همانجا).

9) در آیة دیگر، بین واژة وطن با دین مقارنه شده است: ﴿لایَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَظاهَرُوا عَلی‏ إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ (الممتحنه/ 8-9): «خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در راه دین با شما پیکار نکردند و از دیارتان بیرون نراندند نهى نمى‏کند ـ چرا که خداوند عدالت‏پیشگان را دوست دارد. تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى مى‏کند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از وطن­هایتان بیرون راندند یا به بیرون‏ راندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطة دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است.»

در این آیه، از دوست داشتن کسانی که اقدام به اخراج مسلمانان از وطنشان نموده و در امر دین با آنها جنگیده­اند نهی شده است که مطلوبیّت حُبّ وطن و اهمیّت آن را می­رساند.

10) از مفهوم روایاتی که دلالت بر آن دارد که به غربت نروید یا شخص غریب و دور از وطن سزاوار دلسوزی است و خداوند به او رحم می‌کند نیز اهمیّت وطن و بودن در آن قابل برداشت است. همچنین روایاتی که در آنها سفارش شده که فرد غریب را پناه بدهید.

پیامبر بزرگوار اسلام (ص) فرمودند: «الْغَرِیبُ إِذَا مَرِضَ فَنَظَرَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ فَلَمْ یَرَ أَحَداً غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِه» (دیلمی، 1412، ج1، ص190): «شخص غریب هر گاه بیمار شود و به طرف چپ و راست و رو به رو و پشت سر خود نگاه کند و هیچ کس را نبیند، خداوند گناهان گذشته­اش را می­آمرزد.»

همچنین، از ایشان نقل شده که فرمودند: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَمُوتُ فِی أَرْضِ غُرْبَةٍ تَغِیبُ عَنْهُ فِیهَا بَوَاکِیهِ إِلَّا بَکَتْهُ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْهَا... وَ بَکَتْهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِی کَانَتْ یَصْعَدُ فِیهَا عَمَلُهُ وَ بَکَاهُ الْمَلَکَانِ الْمُوَکَّلَانِ بِهِ» (صدوق، 1413، ج2، ص299 و 1364، ص169/ مجلسی، 1404، ج‏64، ص66/ احسائی، 1405، ج4، ص30): «هیچ مؤمنی نیست که در سرزمین غربت و دور از وطن بمیرد و گریه­کننده­ای نداشته باشد مگر اینکه تمام زمین­هایی که بر روی آن خدا را عبادت می­کرده برایش گریه می­کنند... و درهای آسمان که عملش از آنجا بالا می­رفته و دو فرشتة موکّل بر اعمالش برایش گریه می­کنند.»

پیامبر اسلام (ص) در حدیثی که نشانة اجر و اعتبار شخص غریب در پیشگاه الهی و دالّ بر محبوبیّت وطن است فرمودند: «... مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَمُوتُ فِی غُرْبَتِهِ إِلَّا بَکَتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ رَحْمَةً لَهُ حَیْثُ قَلَّتْ بَوَاکِیهِ وَ فُسِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ بِنُورٍ یَتَلَأْلَأُ مِنْ حَیْثُ دُفِنَ إِلَی مَسْقَطِ رَأْسِهِ» (مجلسی، همان، ص200): «هیچ انسان مؤمنی نیست که در غربت بمیرد مگر اینکه ملائکه از روی رحمت بر او گریه می­کنند آنجا که گریه‌کنندگان بر او کم باشند و به او در قبرش، وسعت می‌بخشند به وسیلة نوری که از جایی که در آن دفن می­شود تا وطن و زادگاهش را روشنایی می­بخشد.»

امام صادق (ع) فرموده­اند: «إِنَّ الْغَرِیبَ إِذَا حَضَرَهُ الْمَوْتُ الْتَفَتَ یَمْنَةً وَ یَسْرَةً وَ لَمْ یَرَ أَحَداً رَفَعَ رَأْسَهُ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: إِلَی مَنْ تَلْتَفِتُ؟ إِلَی مَنْ هُوَ خَیْرٌ لَکَ مِنِّی؟! وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَئِنْ أَطْلَقْتُکَ عَنْ عُقْدَتِکَ لَأُصَیِّرَنَّکَ فِی طَاعَتِی وَ لَئِنْ قَبْضَتُکَ لَأُصَیِّرَنَّکَ إِلَی کَرَامَتِی» (صدوق، 1413، ج2، ص299): «انسان غریب هر گاه در حال جان دادن به سمت راست و چپش نگاه ‏کند و کسى از خویشان و فامیلش را در کنار خود نبیند، سرش را بلند مى‏کند. خداوند مى‏فرماید: به سوى چه کسى توجّه مى‏کنى، کسى برایت از من بهتر هست؟ به عزّت و جلالم سوگند، اگر زبان تو را باز کنم (یعنى تو را زنده نگاه دارم) به سوى طاعتم متوجّه خواهم نمود و اگر تو را بمیرانم به سوى کرامت و رحمتم مى‏برم.»

بیتی نیز به امام علی (ع) منسوب است که در مذمّت و نکوهش غربت و دوری از وطن سروده‌‌اند. وجود این شعر به این معناست که غربت و دوری از وطن امری مطلوب نیست، بلکه ماندن در وطن و مهرورزی نسبت به آن مجاز است:

«یـا قـومِ لا تَرْغَبُـوا فی غُرْبَـةٍ أبَـداً إنَّ الْغَـریبَ غَریبٌ حَیـْثُ مـا کـانـا»

(امام علی بن ابی­طالب (ع)، 1369، ص457)

یعنی: «ای قوم! هرگز علاقه­مند به غربت نباشید، چون فرد دور از وطن هر جا باشد غریب است.»

و نیز فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ آنَسُ الْآنَسِینَ بِأَوْلِیَائِکَ... إِنْ أَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ آنَسَهُمْ ذِکْرُکَ» (مجلسی، 1404، ج66، ص329/ نهج البلاغه، 1414، ص349/ رسولی، 1396، ص107): «خدایا تو همدم و مونس اولیائت هستی... و هرگاه غربت و دوری از وطن آنان را می‌ترساند با یاد تو انس می­گیرند.» در این حدیث غربت و دوری از وطن، عامل وحشت شمرده شده است.

امام سجّاد (ع) به هنگام طلب بخشش از خداوند فرمودند: «اَللَّهُمَّ یَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ یَسْتَغِیثُ الْمُذْنِبُونَ... یَا أُنْسَ کُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِیبٍ» (امام سجّاد (ع)، 1376، ص78): «خدایا! ای آنکه به واسطة رحمتت، گناهکاران از تو امان می­خواهند... ای آنکه همدم هر انسان ترسیده و غریب و دور از وطن هستی.»

امام رضا (ع) راجع به غربت خودشان فرمودند: «وَاللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ شَهِیدٌ فَقِیلَ لَهُ فَمَنْ یَقْتُلُکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَ شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ فِی زَمَانِی یَقْتُلُنِی بِالسَّمِّ ثُمَّ یَدْفِنُنِی فِی دَارٍ مُضَیَّقَةٍ وَبِلَادِ غُرْبَةٍ اَلا فَمَنْ زَارَنِی فِی غُرْبَتِی... حُشِرَ فِی زُمْرَتِنَا وَجُعِلَ فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَی مِنَ الْجَنَّةِ رَفِیقَنَا» (صدوق، 1413، ج2، ص585 و 1362، ص63 و 1378، ج‏2، ص256/ مجلسی، 1404، ج‏49، ص283/ شعیری، 1363، ص32/ فتال نیشابوری، بی­تا، ج‏1، ص233): «به خدا هیچ کدام از ما نیست مگر اینکه کشته و شهید می­گردد. از امام پرسیدند: ای پسر پیامبر، چه کسی شما را به قتل می­رساند؟ فرمودند: بدترین خلق خدا در زمان من مرا به وسیلة زهر می­کُشد و مرا در جایی تنگ و دور از وطن، دفن می­کند. آگاه باش کسی که مرا در غربتم زیارت کند... در میان ما محشور می­شود و در درجات بالای بهشت رفیق ما می­گردد.»

و در دعای حضرت مهدی (عج)، بودن در غربت سبب وحشت شمرده شده است: «اِذَا أَوْحَشَتْنِی الْغُرْبَةُ آنَسَنِی ذِکْرُک‏» (مجلسی، 1404، ج83، ص318/ شیخ بهائی، 1405، ص106/ حلّی، 1411، ص182): «چون بى‏کسى و غربت، مرا به وحشت اندازد آقای ظریف انتظار این نبود! روزنامه کیهان..... استعفا..........

ما را در سایت آقای ظریف انتظار این نبود! روزنامه کیهان..... استعفا....... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karimi48 بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 12:59